دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

باران کـم کـم از نفس افتاده ی بهــــار-جواد کلیدری-دکلمه رضا

باران کـم کـم از نفس افتاده ی بهــــار!

 بر پشت بام خانه ی من آمدی چه کار؟

 حسی برای تازه شدن نیست در دلم

 از آسمان ساکت شعرم برو کنـــــــار

 از دست های خشک تو آبی نمی چکد

 بیزارم از دو قطره ی با منت ات، نبـــار

-

باغی کـــه زیر پای تو پژمرد و دم نزد

 اندام زخم خورده ی من بود روزگار! ـ

 « بر ما گذشت نیک و بد اما...» تو بی خیال

 پاییز باش و بعد زمستان، چـــــرا بهــــــار؟

 دیگر کسی بــــه باغ توجــــه نمی کند

 وقتی نداده میوه به جز نیش های خار

 با مردم همان طرف شهر باش و بس

 بُغضی گرفته راه گلو را بــــــه اختیار

 دارد بهار می گذرد با گلوی خشک

 چشمان من قرار ندارند از قـــــرار


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان




دانلود بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان

داد معشوقه به عاشق پیغام-ایرج میرزا-دکلمه رضا پیربادیان


داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پر چین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا ترد کند
همچو سنگ از دهن قلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنده ست
شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یک دل و یک رنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش بازآری
تا برد زآینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت وننگ
حرمت مادری ازیاد ببرد
خیره ازباده ودیوانه ز بنگ
رفت ومادر را افکند به خاک
سینه بدرید ودل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نمود
دل مادربه کفش چون نارنگ
ازقضا خورد دم در به زمین
واندکی سوده شد او را آرنگ
وآن دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو بر خاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
"آه! دست پسرم یافت خراش

آخ!پای پسرم خورد به سنگ




دانلود این شعر در اینجا


شبی دارم چراغانی-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

شبی دارم چراغانی،شبی تابیدنی امشب

دلی نیلوفری دارم،پری بالیدنی امشب

شبی دیگر،شبی شب تر،شبی از روز روشن تر

شبی پرتاب و تب دارم،تبی تابیدنی امشب

نه در خوابم،نه بیدارم،سراپا چشم دیدارم

که می آید به دیدارم،زنی نادیدنی امشب

مشام شب پر ازبوی خوش محبوبه های شب

شبی شبدر،شبی شب بو،شبی بوییدنی امشب

زنی با رقصی آتشباد،از این ویرانه خاک آباد

می آید گردبادآسا،به خود پیچیدنی امشب

زنی با مویی از شب شب تر و رویی ز شبنم تر

میان خواب و بیداری،چو رویا دیدنی امشب

برایش سفره تنگ دلم را می گشایم باز

بساطی گل به گل رنگین،بساطی چیدنی امشب



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما-قیصر -دکلمه رضا پیربادیان

بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب ، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما

بفرمایید هرچیزی همان باشد که می‌خواهد
همان ، یعنی نه مانند من و مانندهای ما

بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم ؛ عشق
... رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما

سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقه‌ی پیوندهای ما

به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما

شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن
که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما

نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آنقدر می‌دانم
که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما

بفرمایید فردا زودتر فردا شود ، امروز
همین حالا بیاید وعده‌ی آینده های ما

شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

من پادشاه مقتدر کشوری که نیست-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان


من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!

دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!


در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر

سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!

 

هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم

از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!

 

بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام

از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!

 

من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،

پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!

 

من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،

موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!

 

باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،

روشن شود، دلایل این باوری که نیست!

 

هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،

دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،

 

فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است،

تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان