گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
تو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
من چگونه خویش را صدا کنم؟
خیلی برای گریه دلم تنگ است !
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد
---------------------------
آیینه ها
با آه
آغاز می شوند
پایان حرف روشن آیینه هاست
- « آه ... »
آیینه حرف اول و آخر را
در یک کلام گفت
سطح تمام آینه ها ٬ امـــــــروز
خاکستری است
تصویر رو به روی من ٬ انگــار
من نیست
تصویــــــــــر دیگری است
وقــــــتی خطوط سربی
سطح شقیقه های مرا با شتاب
هاشور می زننــــــد ...
دیگر نمی تـــــــــوانمــــــ
این تارهای روشن را
آرام پشت گوش بیندازمــــــــ
خوب است حرف آینه ها را
این بار
پشت گوش بیندازم ...
----------------------------
قطار میرود،
تو میروی،
تمام ایستگاه میرود؛
و من چقدر سادهام،
که سالهای سال،
در انتظار تو،
کنار این قطار رفته ایستادهام؛
و همچنان،
به نردههای ایستگاه رفته،
تکیه دادهام
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیزی و هر کسی را
که دوستتر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ میکند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته میگذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
از این دست عمری به سر برده ایم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شبی دارم چراغانی،شبی تابیدنی امشب
دلی نیلوفری دارم،پری بالیدنی امشب
شبی دیگر،شبی شب تر،شبی از روز روشن تر
شبی پرتاب و تب دارم،تبی تابیدنی امشب
نه در خوابم،نه بیدارم،سراپا چشم دیدارم
که می آید به دیدارم،زنی نادیدنی امشب
مشام شب پر ازبوی خوش محبوبه های شب
شبی شبدر،شبی شب بو،شبی بوییدنی امشب
زنی با رقصی آتشباد،از این ویرانه خاک آباد
می آید گردبادآسا،به خود پیچیدنی امشب
زنی با مویی از شب شب تر و رویی ز شبنم تر
میان خواب و بیداری،چو رویا دیدنی امشب
برایش سفره تنگ دلم را می گشایم باز
بساطی گل به گل رنگین،بساطی چیدنی امشب
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا»به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان