دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

به رسم صبر ، باید مرد آهش را نگه دارد_سجاد سامانی_دکلمه رضا پیربادیان

به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر
مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم

بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد....!



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


من خواستم که خواب و خیال خودم شوی -مهدی فرجی-دکلمه رضا پیربادیان

من خواستم که خواب و خیال خودم شوی
رویا شوی امید محال خودم شوی

لرزید دستهایم و سرگیجه ام گرفت
آوردمت دلیل زوال خودم شوی

یا در دلم شناور یا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی

هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی

حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی

عاشق نمی شوی سر این شرط بسته ام

نه ... حاضرم ببازم و مال خودم شوی




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان

موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند
بیشه دلگیر و و گیاهان همه خاموشان اند.

بنگر آن جامه کبودان افق،صبح دمان
روح ِ باغ اند کزین گونه سیه پوشان اند.

چه بهاری است،خدا را!که درین دشت ملال
لاله ها آینه ی خون ِ سیاووشان اند.

آن فرو ریخته گل های پریشان در باد
کز می ِ جام شهادت همه مدهوشان اند.

نام شان زمزمه ی نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشان اند.

گرچه زین زهر سمومی که گذشت از سر ِ باغ
سرخ گل های بهاری همه مدهوشان اند،

باز در مقدم ِ خونین ِ تو ای روح بهار !

بیشه در بیشه،درختان،همه ،آغوشان اند.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند- اکتاویو پاز-دکلمه رضا پیربادیان

کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش ــ ایستاده در برابر دیوار ــ
و به آن سنگ‌ها می‌اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده‌اند در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.

به آن چیزهای از یاد رفته می‌اندیشیدم
که خاطره‌ام را زنده نگه می‌دارد،
به آن چیزهای بی‌ربط که هیچ کس‌شان فرا نمی‌خواند:
به خاطر آوردن رویاها ــ آن حضورهای نابه‌هنگام
که زمان از ورای آن‌ها به ما می‌گوید
که ما را موجودیتی نیست
و زمان تنها چیزی است که بازمی‌آفریند خاطره‌ها را
و در سر می‌پروراند رویاها را.
سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش:
خاک و
         نوری که در زمان می‌زید.

قافیه‌یی که با هر واژه می‌آمیزد:
آزادی
        که مرا به مرگ می‌خواند،
آزادی
        که فرمانش بر روسبیخانه روا است و بر زنی افسونگر
با گلوی جذام گرفته.
آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.



آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.
به خوابی می‌ماند که در آن
                                 ما خود
                                         رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی.

آن سنگ به تکه نانی می‌ماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگ‌ها به پرنده‌گان.
انگشتانت پرنده‌گان را ماند:

همه چیزی به پرواز درمی‌آید!






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!

در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!

از این جهان سفله به یک خیزش بلند،
رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!

می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،

این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان