دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

هوا را از من بگیر ، اما خنده ات را نه- پابلو نرودا -دکلمه رضا پیربادیان

نان را از من بگیر ، اگر می خواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه .
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می کاری ،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند ،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید .
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی ،اما خنده ات را که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید .
عشق من ، خنده تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی ، به ناگاه خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست
بخند ، زیرا خنده تو برای دستان من
شمشیری است آخته .
خنده تو ، در پاییز
در کنار دریا موج کف آلوده اش را باید برفرازد ،
و در بهاران ، عشق من ،خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم ،گل آبی ، گل سرخ
کشورم که مرا می خواند .
بخند بر شب بر روز ، بر ماه ،بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره ، بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد ،
اما آنگاه که چشم میگشایم و میبندم ،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند ،
نان را ، هوا را ،روشنی را ، بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم ...


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


اگر عاشق کسی دیگر شوم-اُزدمیر آصف-دکلمه رضا پیربادیان


اثری از‫:‬ اُزدمیر آصاف, تر جمه سیامک تقی زاده



دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست،
چشمانم پُر نمی‌شود
تقویم روزهایِ نیامدنت را هم دور انداخته‌ام.
کمی خسته‌ام، کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مَرا تیره کرده است.
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،
و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!
اما مضطربم
فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم
و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بیاورم، من را می‌ترساند!
دیگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم
حتی دیگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،
اینکه از حال و رُوزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست!
بعضی وقت‌ها به یادت می‌افتم
با خود می‌گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست!
آیا به نبودنت عادت کرده‌ام؟
از خیالِ بودنت گذشته‌ام؟
مضطربم
اگر عاشق کسی دیگر شوم
باور کن آن روز، تا عمر دارم،
تو را نخواهم بخشید!



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

بودن یا نبودن -شکسپیر-ترجمه به آذین-دکلمه رضا پیربادیان

بودن یا نبودن، حرف در همین است آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستم‌پیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریائی فتنه و آشوب سلاح بر گیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟ مردن، خفتن؛ نه‌بیش؛ و پنداری که ما با خواب به دردهای قلب و هزاران آسیب طبیعی که نصیب تن آدمی است پایان می‌دهیم؛ چنین فرجامی سخت خواستنی است. مردن، خفتن؛ خفتن، شاید هم خواب دیدن؛  آه، دشواری کار همین جاست. زیرا تصور آن که در این خواب مرگ، پس ازآن که از این هیاهوی کشنده فارغ شدیم، چه رویاهائی بسراغ‌مان توانند آمد میباید ما را در عزم خود سست کند. و همین موجب میشود که عمر مصایب تا بدین حددراز باشد. براستی، چه کسی به تازیانه‌ها و خواریهای زمانه و بیداد ستمگران و اهانت مردم خودبین و دلهرة عشق خوار داشته و دیرجنبی قانون و گستاخی دیوانیان و پاسخ ردی که شایستگان شکیبا از فرومایگان میشنوند تن میداد و حال آن که میتوانست خود را با خنجری برهنه آسوده سازد؟ چه کسی زیر چنین باری میرفت و عرق‌ریزان از زندگی توانفرسا ناله میکرد، مگر بدان‌رو که هراس چیزی پس از مرگ، این سرزمین ناشناخته که هیچ مسافری دوباره از مرز آن بازنیامده است،‌اراده را سرگشته میدارد و موجب میشود تا بدبختی‌هائی را که بدان دچاریم تحمل کنیم و بسوی دیگر بلاها که چیزی از چگونگی‌شان نمی‌دانیم نگریزیم. پس ادراک است که ما همه را بزدل میگرداند؛ بدین‌سان رنگ اصلی عزم از سایة نزار اندیشه که بر آن می‌افتد بیماگونه می‌نماید و کارهای بزرگ و خطیر به‌همین سبب از مسیر خود منحرف میگردد و حتی نام عمل را از دست می‌دهد. دیگر دم فروبندیم! اینک افلیای زیبا! ای پری‌ رو، در نیایش‌های خود گناهان من همه را به یاد آر.


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


زندگی شوخی نیست-ناظم حکمت-دکلمه رضا پیربادیان

زندگی شوخی نیست

جدی بگیرش

کاری که  فی المثل یکی سنجاب  می کند

بی این که از بیرون و آن سو ترک انتظاری داشته باشد...
تورا جز زیستن کاری نخواهد بود
زندگى شوخى نیست
جدّى بگیرش
اما بدان اندازه جدّى که
تکیه کرده به دیوار فی المثل، دست بسته
یا با جامه‏ ی  سفید و عینکى بزرگ در آزمایشگاهى
بمیرى تا دیگر آدمیان بزیند،
آدمیانى که حتا چهره‏ شان را ندیده‏اى؛
و بمیرى در آن حال که میدانى
هیچ چیز زیباتر، هیچ چیز واقعى تر از زند‏گى نیست.
جدّیش مى‏گیرى
اما بدان اندازه جدّى
که به هفتاد ساله‏ گى فی المثل، زیتون ْ‏بُنى چند نشا کنى
نه بدین نیّت که براى فرزندانت بماند
بل بدان جهت که در عین وحشت از مردن به مرگ باور ندارى
بل بدان جهت که در ترازو کفه‏ ى زندگى سنگین‏ تر است!



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دانلود بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان