بر زمین افتاده پخشیدهست،دست و پا گسترده تا هر جا.
از کجا؟
[کِی؟
[کس نمیداند.
و نمیداند چرا حتا.
سالها زین پیش
این غمآور وحشتِ منفور را خیّام پرسیدهست؛
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیدهست.
کس نداند کِی فتاده بر زمین این خلطِ گندیده،
وز کدامین سینهٔ بیمار.
عنکبوتی پیر را ماند، شکم پر زهر و پر احشا،
مانده، مسکین، زیر پایِ عابری گمنام و نابینا،
پخش مرده بر زمین، هموار.
دیگر آیا هیچ
کرمکی، در هیچ حالی از دگردیسی،
به چنین پیسی
[تواند بود؟
[من پرسم؟
کیست تا پاسخ بگوید؟
[از محیط فضل خلوت یا شلوغی.
[کیست؟
چیست؟
[من میپرسم،
[این بیهوده،
[این تاریک ترسآور،چیست؟
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به راستی که اگر ما آقای پیربادیان رو نداشتیم
چقدر زندگیمون خالی می بود