دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

دردهای من-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

گفتی غزل بگو-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان


گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟




الفبای درد از لبم می تراود

نه شبنم ، که خون از شبم می تراود

سه حرف است مضمون سی پاره ی دل

الف ، لام ، میم از لبم می تراود

چنان گرم عشقم که آتش

به جای عرق از تبم می تراود

ز دل بر لبم تا دعایی بر آید

اجابت ز ِ هر یاربم می تراود

ز دین ِ ریا بی نیازم ، بنازم

به کفری که از مذهبم می تراود



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


ای عشق-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها

معشوق آشنای همه عاشقانه ها

 

ای معنی جمال به هر صورتی که هست

مضمون و محتوای تمام ترانه ها

 

با هر نسیم ،دست تکان می دهد گلی

هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ها

 

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:

گل با شکوفه ،خوشه گندم به دانه ها

 

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز

دریا به موج و موج به ریگ کرانه ها

 

باران قصیده ای است تر و تازه و روان

آتش ترانه ای به زبان زبانه ها

 

اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست

شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها

 

کوچه به کوچه سر زده ام کو به کوی تو

چون حلقه در به در زده ام سر به خانه ها

 

یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم

سودا کند دمی به همه جاودانه ها

 

شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



شنیدن باز خوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان

خسته‌ام از آرزوها-قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری


لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری

 

آفتاب زرد و غمگین، پله‌های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری


با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه‌بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم‌انتظاری


صندلیهای خمیده، میزهای صف‌کشیده
خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری


عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسه‌های بی‌خیالی، صندلیهای خماری


سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبه‌های بی‌پناهی، جمعه‌های بی‌قراری


عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری


روی میز خالی من، صفحه‌ی باز حوادث:
در ستون تسلیت‌ها نامی از ما یادگاری

 


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



شنیدن بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان


می‌خواهمت-قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



وقتی تو نیستی-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....

تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است


باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود

آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی



ناگهان
چقدر زود

دیر می‌شود!



وقتی تو نیستی
نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه بایدها...

مثل همیشه آخر حرفم

وحرف آخرم را
با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

دردل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هرچه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درستمثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروزنیز روزمبادا

باشد!

وقتی تونیستی

نه هست های ما

چوانکه بایدند

نه بایدها...

هرروز بی تو

روز مباداست!


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم -قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان

 سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
    ولی دل به پاییز نسپرده ایم
    
    چو گلدان خالی لب پنجره
    پر از خاطرات ترک خورده ایم
    اگر داغ دل بود ما دیده ایم
    اگر خون دل بود ما خورده ایم
    اگر دل دلیل است ما آورده ایم
    اگر داغ شرط است ما برده ایم
    اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
    اگرخنجر دوستان گرده ایم
    گواهی بخواهید اینک گواه
    همین زخم هایی که نشمرده ایم
    دلی سربلند و سری سر به زیر

    از این دست عمری به سر برده ایم



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

رفتار من عادی است-قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور میگوید:

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری

اما

من مثل هرروزم

با آن نشانی های ساده

 با همان امضا، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس میکنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

-از تو چه پنهان-

با سنگ ها آواز می خوانم

و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال ، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یک جور دیگر می پرستم

ازجمله دیشب هم

دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود

من کاملاً تعطیل بودم

اول نشستم خوب

جوراب هایم را اتو کردم

تنها حدود هفت فرسخ در اتاقم راه رفتم

با کفش هایم گفت و گو کردم

و بعد از آن هم

رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم

و سطر سطر نامه ها را

دنبال آن افسانه ی موهوم

دنبال آن مجهول گشتم

چیزی ندیدم

تنها یکی از نامه ها

بوی غریب و مبهمی می داد

انگار

از لا به لای کاغذ تا خورده ی نامه

بوی تمام یاس های آسمان

احساس می شد

دیشب دوباره

بی تاب در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابر ها تا آسمان رفتم

در آسمان گشتم

و جیب هایم را

از پاره های ابر پر کردم

جای شما خالی!

یک لقمه از حجم سفید ابر های ترد

یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی میشی است

و بر خلاف سال های پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را

از رنگ آبی دوست تر دارم

دیشب برای اولین بار

دیدم که نام کوچکم دیگر

چندان بزرگ و هیبت آور نیست

این روزها دیگر

تعداد مو های سفیدم را نمی دانم

گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک

یک روز کامل جشن می گیرم

گاهی

صد بار در یک روز می میرم

حتی

یک شاخه از محبوبه های شب

یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز

با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی می کند

گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین

هوایی می کند

اما

غیر از همین حس ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده

حال و هوای دیگری در دل

ندارم

رفتار من عادی است!





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان