دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

در زیر آسمان باختر-نادر پور-دکلمه رضا پیربادیان

از کوچه‌های خاطره‌ی من
امشب، صدای پای تو می‌آید،
آه ای عزیزِ دور!
آیا به شهر غربت من پانهاده‌ای؟


اینجا، پرندگان سحر در من
میلِ گذشتن از سرِ عالم را
بیدار می‌کنند،
اما، شبانگهان:
دیوارها اسارت پنهانیِ مرا
تکرار می‌کنند.

اینجا، مرا چگونه توانی یافت؟
من، از میان مردمِ بیگانه
کس را به غیرِ خویش نمی‌بینم
تصویر من در آینه، زندانی است
من، خیره در مقابل آن تصویر
می‌ایستم که با همه ننشینم.

اینجا، مرا در آینه خواهی دید:
آیینه‌ای شگفت که همتای ساعت است،
آیینه‌ای که عقربه‌های نهان او
در چارچوب سود و زیان کار می‌کنند،
آیینه‌ای که ثانیه‌ها و دقیقه‌ها
در ذهنِ بی‌ترحمِ سوداگرانه‌اش
تصویرِ تابناک مرا تار می‌کنند.
اینجا، زمان، طلاست:
هر لحظه‌اش به قیمتِ اکسیر و کیمیاست،
اما، ضمیرِ من
تقویمِ بی‌تفاوت شب‌ها و روزهاست.

اینجا، غروب، رنگ جنون دارد،
باران، صدای گریه‌ی تنهایی است،
چشمِ ستارگان، همه نابیناست.


اینجا، من از دریچه فراتر نمی‌روم:
دیوارِ روبرو
سرحدِ ناگشوده‌ی دیدار است.
اینجا، چراغِ خانه‌ی همسایه
چشم مرا به خویش نمی‌خواند:
بیگانگی، گزیده‌ترین یار است.

 
اینجا، درین دیار،
درها، همیشه سوی درون باز می‌شود.
در سرزمین غربتِ اندوهگینِ من،
در زیرِ آسمانِ مه‌آلودِ باختر،
شب در دلِ من است،
صبح از شقیقه‌های من آغاز می‌شود.

اینجا، چو من، غریبِ غمینی نیست
در وهم شب، چراغِ یقینی نیست،
تنها، صدای یک دلِ سرگردان
با بانگِ پای رهگذری حیران
در کوچه‌های خاطره می‌پیچد،
آه ای عزیز دور!
آیا تو در پناه کدامین در،
یا در پسِ کدام درخت ایستاده‌ای؟
آیا به شهر غربت من پانهاده‌ای؟ ...



  شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
نظرات 3 + ارسال نظر
.! یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 18:29

آه ای عزیز دور! سلام

دیر گاهی است
سنگریزه های فاصله
قدرت قدم هایم را خونین کرده است
و نبودنت را٬
بی صبرانه به انتظار بَدل کرده
سالها از تاریخ نوازش هایت می گذرد
و هنوز داغی نفس هایت گونه هایم را می سوزاند
نگاه ترا در چارچوب تمامی پنجره های باران خورده
به یادگار دارم
و قدرت گشودن آنها در من نیست
چرا که ترس گم شدن نگاهت
از پس پنجره ها آزارم میدهد.
آه ای عزیز دور!
..............................!

و فاصله تجربه ای بیهوده است

.! دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:12

بیهوده تر از هر بیهوده ای آنگونه که شعرها به تو آموختند !

فاصله هایند که دوستی را می بلعند!

تو اگر نباشی ...

دیگری جایت راپرمی کند

به همین سادگی!!

...................!

اگرین دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:10

بعد از سالها من امشب لذتی دیگر یافتم...
تا صبح رو غرق در لذت سپری میکنم...
ممنونم...

شما فوق العاده ای...

خوشحالم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد