دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام
خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
خمش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
مسیحا......ازاینکه گاهی تمام دلخوشیم میشه یه دکلمه جدید تو یه وبلاگ.....
انقددلم برای خودم میسوزه................
دلخوشی ها کم نیست وسفر ،مهمونی،ورزش،کوه