گره از گیسوان گشودی و شب ...
تقدیر شاعران شرقی شد ...
به هیچ قول و غزل ...
قلندران کاکل افشان نکردند و ...
خرقه نیفکندند ...
مگر به مصرعی از دهان تو ...
که نکته ی همیشه ی غزل است ...
بهار نام گلی بود بر غنچه ی لبت ...
که ماه فروردین فرود می آمد ، تا بشنود ...
تابستان ...
میوه ی رسیده ی اندامت ...
در سبد پیرهن نمی گنجید ...
پاییز ...
دوباره زیر تازیانه های استخوان شکن توفان ...
به شگفتی شکفتی ...
سرتاسر زمستان را در برف ...
با نعره های سبز سروستان قامت افراشتی ...
بالا بلند بانو ...
چهار فصل عاشقان ...
به وصف روی تو رفت ...
شعر شاعران ... همه هجرانی تو شد
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
در پیچیده به خویش جنینوار
که پیرامنات انکار ِ تو میکند،
در چنبرهی خوف ِ سیاهی به زهدان ماننده
در ظلماتی از غلظت ِ سُرخ ِ کینه یا تحقیر.
«ــ رها شو تا به معرکهی جدال درآیی
حتی به هیأت ِ شکل نایافته جنینی!»
میلادت مبارک ای واحد ِ آماری
ای قربانیی کاهش ِ نوزادْمرگی!
" یک لحظه مکث را از بینش خویش دریغ مکن.."