دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

یک جاهلانهء آرام-دکلمه رضا پیربادیان




یرخی خاطرتو نخواسیم که چار صبا نبینیمت

کفتر دلمون پر بیگیره و فکری شی که طرفت نالوطی بود.

به عصمتت تو نباشی میخوام دنیاش نباشه.

اول و آخر بی صفتاش خودم اگه حرفمون با دلمون توفیر کنه.

اون روزی که چشامو گذوشتم کف پات و گفتم

قبل تو نبوده بعد تو هم نیست،شد حرف ما تا دنیا دنیاست

که اگه غیر این باشه آخرت ما جفت با آخرت یزید.

........................................



یادته؟ حرم وجودت ثانیه نیگارو از ما قاپید

آخرشم نشد که بچرخه تو زبونمونو مقر بیایم...

جفت زبونمون نشد منتها هم تو گرفتی ما چی میخوایم بگیم هم ما فهمیدیم

هر چیم که وجود می کنیم و چشم دریده های گرگ صفت و تو رو ناک اوت میکنیم

پیش شما بند بند وجودمون خاک گذرتونو گلاب پاشی میکونه.

عرض آخر«آدم چلچله نیست که بهار بیاد و پاییز بره»

اونی که واس ما اومد دیگه رفتنی تو کارش نی



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


نظرات 2 + ارسال نظر
رضا قریشی نژاد چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:19

با سلام و عرض ادب خدمت استاد ارجمند و گرانسنگ جناب آقای پیر بادیان.از اینکه سیاه مشق حقیر را لایق آسمانی صدای خویش دانسته و بر این شکسته بسته واژگان خرد و ناچیزم جامه ی بی بدیل آن ملکوتی نوا را پوشاندید جای امتنان فراوان از سوی اینجانب دارد.از همین روی دو قطعه از تازه ترین سروده های خویش را به محضرتان تقدیم میدارم. باشد که مرا از نظرات صائب خود برخوردار نمایید.سلامت ، سعادت و بهروزی شما آرزوی ماست.

چون گل شکفته می شوی در بازوان من

ماهی که جلوه میکنی در آسمان من


تنها دلیل این غزل عاشقا نه ای

وقتی که شعر می شوی روی لبان من


حوای من بمان و بهشت مرا بساز

تسخیر کن دوباره به سیبی جهان من


بگذار تا به سمت دلت اقتدا کند

این قلب سالخورده و بی جسم و جان من


چشم تو آیه آیه ی روحانی غزل

اسم تو مثل سوره ای ورد زبان من


آغوش می گشایم و تو هر سپیده دم

چون گل شکفته می شوی در بازوان من
**************************************
تو را آنقدر می خواهم که آدم ناز حوا را

تو را آنقدر درگیرم که شاعر شعر زیبا را



تو را آنقدر دلتنگم که دریا تشنه ی ساحل

مرا آنقدر بی تابی که ساحل موج دریا را



به لبخند تو محتاجم ، به گرمی سلام تو

تو را آنقدر می جویم که خسته ، خواب و رویا را



تو ای خورشید بی پایان ! رهایم کن از این یلدا

که با تو می توانم دید صبح خوب فردا را



تو را آنقدر لبریزم که شبنم از خیال گل

مرا آنقدر سرشاری که جاده مرد تنها را



تو شیرین منی و من همان فرهاد دیرینم

تو را آنقدر می نوشم که وامق چشم عذرا را



دو همزادیم و هم ریشه ، غزل آ لود و بی پروا

تو را آنقدر می خواهم که آدم ناز حوا را

ممنونم از لطفت جناب قریشی
خوشحال شدم اینجا دیدمتون

لحن شعراتون بسیار لطیف هست
اگه وبلاگ دارید برام بنویسید بهتون سر بزنم
شاد باشید

حدیث پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 16:52

عالی بود
مچکرم...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد