آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی
و آن شه بینشانه را جلوه دهی نشان کنی
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنی
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی
دید که ناز میکنم گفت بیا عجب کسی
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی
با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم
خاصبک نهان منم راز ز من نهان کنی
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی
سوی شهی نگر که او نور نظر دهد تو را
ور به ستیزه سر کشی روز اجل چنان کنی
رنگ رخت که داد روز رد شو از برای او
چون ز پی سیاههای روی چو زعفران کنی
همچو خروس باش نر وقت شناس و پیش رو
حیف بود خروس را ماده چو ماکیان کنی
کژ بنشین و راست گو راست بود سزا بود
جان و روان تو منم سوی دگر روان کنی
بهتر از این کرم بود جرم تو را گنه تو را
شرح کنم که پیش من بر چه نمط فغان کنی
بس که نگنجد آن سخن کو بنبشت در دهان
گر همه ذره ذره را بازکشی دهان کنی
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
بینهایت دکلمه ی زبیایی بود
بسیار لذت بردم
ممنون
مسیحااااااااااا
چت شده؟
چرا انقدر بی حوصله دکلمه میکنی؟
بی حال
محکم بیان کن کلمه هارو
عین اونوقتهاااااااا
عین قبلنا
سلام
بی نهایت زیبا بود
آقای پیربادیان با شعر افسانه باران از فریدون مشیری آپم
اگه لطف کنین سری بزنین ممنون میشم
سعی کردم بهتر بشه کارم
منتظر راهنماییهای شما هستم
زنده باشید
حتما
درود
بسیار دلنشین بود
ممنونم
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی