دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آنِ ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنارِ چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تنِ بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگِ کوه ها درخوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته
دلِ من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را -سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی‌کنم
تا همدم من است نفس‌های زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی‌کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟


آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می‌شود ؟


در من چه وعده‌هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می‌شود ؟


آخر چگونه این همه عشاق بی‌شمار
آواره از دیار
یک روز بی‌صدا
در کوره راه‌ها همه خاموش می‌شوند ؟


باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریچه ها
چشم انتظار یار سیه پوش می‌شوند ؟


باور نمی‌کنم که عشق نهان می‌شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی‌اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی‌تپد
نفرین بر این دروغ دروغ هراسناک


پل می‌کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کننند


در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می‌شود


این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می‌شود


تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می‌تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟


بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی‌کنم


می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ

همواره عطر باور من در هوا پر است.




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان