دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

چون است حال بستان ای باد نوبهاری-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری

یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری

زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست

درمان درد سعدی با دوست سازگاری



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

تو نیستی‌-عزیز نسین-دکلمه رضا پیربادیان

تو نیستی‌
این‌ باران‌ بی‌هوده‌ می‌بارد
ما خیس‌ نخواهیم‌ شد.

بی‌هوده‌ این‌ رودخانه‌ی‌ بزرگ‌
موج‌ برمی‌دارد و می‌درخشد
ما بر ساحل‌ آن‌ نخواهیم‌ نشست‌.

جاده‌ها که‌ امتداد می‌یابند
بی‌هوده‌ خود را خسته‌ می‌کنند
ما با هم‌ در آن‌ها راه‌ نخواهیم‌ رفت‌.

دل‌تنگی‌ها، غریبی‌ها هم‌ بی‌هوده‌ است‌
ما از هم‌ خیلی‌ فاصله‌ داریم‌
نخواهیم‌ گریست .

بی‌هوده‌ تو را دوست‌ دارم ‌

بی‌هوده‌ زندگی‌ می‌کنم‌


این‌ زندگی‌ را قسمت‌ نخواهیم‌ کرد…





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان

‍  ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری!زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من وتوبسیاربودند ونقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من وتو ماند

تا در زمانه باقیست آواز باد و باران




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


چه خوب میشد -سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

چه خوب میشد همین لحظه
یک اتفاقی میافتاد
مثلا باد میآمد
میرفت باغهای بالا را دور میزد
برمیگشت، خاک را بو میکرد،
و از کنارِ شمشادهای شکسته
بوی خوش آب و
خبر از هوای حامله میآورد.

شمعدانیهای بالِ چینهی مهتاب
تب دارند، تشنهاند، بیترانهاند.
اصلا باد
چرا از چیزی شبیه باران نمیخواند!
آخر چهقدر
تا کی باید با این چراغِ ترسو
هی از ترسِ شب و
هقهقِ گریه گفت و گو کنیم؟
پس کی میآید همان که میگویند
دریا را با خود خواهد آورد!؟

مادرم میگوید
برای شنیدنِ آوازِ آینه نباید عجله کرد،
بالاخره میآید
کسی که با زورقِ آوازهاش
دریا را با خود خواهد آورد.

میآید با آسمانِ بلند هم
به بحثِ روشنِ باران خواهد نشست
میگوید این شمعدانیها تب دارند
این باغها تشنه و
این شمشادها بیترانهاند

کاری باید کرد!





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم-حافظ-رضا پیربادیان

ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم

همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند

تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد

گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم

کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه

کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم

چون لاله می مبین و قدح در میان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم

گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست

نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ایم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

به رسم صبر ، باید مرد آهش را نگه دارد_سجاد سامانی_دکلمه رضا پیربادیان

به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر
مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم

بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد....!



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


من خواستم که خواب و خیال خودم شوی -مهدی فرجی-دکلمه رضا پیربادیان

من خواستم که خواب و خیال خودم شوی
رویا شوی امید محال خودم شوی

لرزید دستهایم و سرگیجه ام گرفت
آوردمت دلیل زوال خودم شوی

یا در دلم شناور یا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی

هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی

حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی

عاشق نمی شوی سر این شرط بسته ام

نه ... حاضرم ببازم و مال خودم شوی




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان

موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند
بیشه دلگیر و و گیاهان همه خاموشان اند.

بنگر آن جامه کبودان افق،صبح دمان
روح ِ باغ اند کزین گونه سیه پوشان اند.

چه بهاری است،خدا را!که درین دشت ملال
لاله ها آینه ی خون ِ سیاووشان اند.

آن فرو ریخته گل های پریشان در باد
کز می ِ جام شهادت همه مدهوشان اند.

نام شان زمزمه ی نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشان اند.

گرچه زین زهر سمومی که گذشت از سر ِ باغ
سرخ گل های بهاری همه مدهوشان اند،

باز در مقدم ِ خونین ِ تو ای روح بهار !

بیشه در بیشه،درختان،همه ،آغوشان اند.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند- اکتاویو پاز-دکلمه رضا پیربادیان

کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش ــ ایستاده در برابر دیوار ــ
و به آن سنگ‌ها می‌اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده‌اند در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.

به آن چیزهای از یاد رفته می‌اندیشیدم
که خاطره‌ام را زنده نگه می‌دارد،
به آن چیزهای بی‌ربط که هیچ کس‌شان فرا نمی‌خواند:
به خاطر آوردن رویاها ــ آن حضورهای نابه‌هنگام
که زمان از ورای آن‌ها به ما می‌گوید
که ما را موجودیتی نیست
و زمان تنها چیزی است که بازمی‌آفریند خاطره‌ها را
و در سر می‌پروراند رویاها را.
سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش:
خاک و
         نوری که در زمان می‌زید.

قافیه‌یی که با هر واژه می‌آمیزد:
آزادی
        که مرا به مرگ می‌خواند،
آزادی
        که فرمانش بر روسبیخانه روا است و بر زنی افسونگر
با گلوی جذام گرفته.
آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.



آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.
به خوابی می‌ماند که در آن
                                 ما خود
                                         رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی.

آن سنگ به تکه نانی می‌ماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگ‌ها به پرنده‌گان.
انگشتانت پرنده‌گان را ماند:

همه چیزی به پرواز درمی‌آید!






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!

در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!

از این جهان سفله به یک خیزش بلند،
رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!

می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،

این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان