دلم برایت یک ذره است
کی میشود که
ساعت وقارش را
با بیقراری من،عوض کند
عقربه های تنبل!
آیا پیش از من
به کسی که معشوق را در کنار دارد
قول همراهی داده اید؟
*
در آسمان آخر شهریور
حتا ستاره ای هم نگران من نیست
به اتاق برمیگردم و
شب را دورسرم می چرخانم و
به دیوارمیکوبم.
می توانی آنقدر خسته باشی
که خواب را،که کابوس را
حتی مرگ را ؛ پس بزنی
جهان جوابم کرده است
اتاق از هرای دیوان و هراس کرکسان
آکنده است
چراغ را خاموش نکن
می ترسم
زمزمه را خاموش نکن
می ترسم
آه؛ که اگر امشب
تنهاهمین امشب
صبحی داشته باشد
دیگر جهان همیشه
آفتابی خواهد بود....
ازدستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ ها در رنگ ها دویده،
ای مسیح مادر ، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
شاملو