دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام

عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی

دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته

من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام

امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد

خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم

بهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌ام

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام

مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون

یک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌ام

چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا

زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا

زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام

تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم

تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام







دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من

شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من

شما که با غم من آشناترید از من




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو مانَد
سخن ها بر لب «سعدی» ، قلم ها در کف «مانی»

نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی

امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



من سکوت خویش را گم کرده ام !-فریدون مشیری-دکلمه رضا پیربادیان

من سکوت خویش را گم کرده ام !

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می پرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم !

ای سکوت ای مادر فریادها

ساز جانم ازتو پر آوازه بود

تا در آغوش تو راهی داشتم

چون شراب کهنه شعرم تازه بود.

در پناهت برگ وبار من شکفت

تومرابردی به شهریادها

من ندیدم خوش تر از جادوی تو

ای سکوت ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو گم شدم

توکجائی تا بگیری داد من؟

گرسکوت خویش را می داشتم

زندگی پر بود از فریاد من !





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
...
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست

دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ماراست

دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند

بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود بازخوانی  با صدای رضا پیربادیان

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار

صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان




نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ
تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را می‌شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

من همانم مهربان سال‌‏های دور

رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بیداد رفت لاله بر باد رفته را-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان

بیداد رفت لاله بر باد رفته را

یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

آورده ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چها به سینه این خاکدان در است

کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

در رشته چون کشم در و لعل نسفته را





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند-علیرضا بدیع-دکلمه رضا پیربادیان

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند

پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند

او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ

شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

نامت‌ را در شبی‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌ -فدریکو گارسیا لورکا-دکلمه رضا پیربادیان

نامت‌ را در شبی‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌
ستارگان‌
برای‌ سرکشیدن‌ ماه‌ طلوع‌ می‌کنند
و سایه‌های‌ مبهم‌
می‌خُسبند !
خود را تهی‌ از سازُ شعف‌ می‌بینم‌ !
(ساعتی‌ مجنون‌ که‌ لحظه‌های‌ مُرده‌ را زنگ‌ می‌زند(
نامت‌ را در این‌ شب‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌ !
نامی‌ که‌ طنینی‌ همیشگی‌ دارد !
فراتر از تمام‌ِ ستارگان‌ُ
پُرشکوه‌تر از نم‌نم‌ باران‌ !
آیا تو را چون‌ آن‌ روزهای‌ ناب‌
دوست‌ خواهم‌ داشت؟
وقتی‌ که‌ مه‌ فرونشیند،
کدام‌ کشف‌ تازه‌ انتظار مرا می‌کشَد؟
آیا بی‌دغدغه‌تر از این‌ خواهم‌ بود؟

دست‌هایم‌ بَرگچه‌های‌ ماه‌ را فرو می‌ریزند.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان