دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

در کجای عادت از آیینه پنهانم -رضا حیدری نیا-دکلمه رضا پیربادیان

در کجای عادت از آیینه پنهانم بگو

در کدامین چالش از کف رفت ایمانم بگو

 

با کدامین ظلم غم راهی به قلبم باز کرد

با کدامین صبر شد آخر به لب جانم بگو

 

با کدامین جلوه دیگر کارم از بودن گذشت

شد کجای باورم تردید مهمانم بگو

 

در کدامین لغزش افتاد آخر این تنگ غرور

گو کجا این عقل غافل گفت میدانم بگو

 

گو لگد را در کجا این کاهلی بر بخت زد

یا کدامین سستی ام دزدید سامانم بگو

 

در کدامین لحظه ام افتاده ام در خاطرات

گفت ساعت در کجای راه می مانم بگو

 

گو به دور از چشم من کی این گلو بغضی شکست؟

از چه وقتی خواستی اینسان پریشانم بگو

 

گو عبادت بر خودش این خنده کی آغاز کرد؟

در کدام افطار فرصت رفت از خوانم بگو

 

در کجا زین نام و از این ننگ من فارغ شدم

در کدامین پر زدن جا ماند انسانم بگو

 

این طلب کردن چه شد دیگر نشد مطلوب من

گو چه سان مطلوب شد کالای ارزانم بگو

 

گو رضایت در کجای خواستن گم گشته بود

از کجا فارغ ز هر تشویش امکانم بگو

 

کشتی میلم کجا یک ساحل آرام یافت

کین چنین بر بحر غم دیگر نمی رانم بگو

 

این غزل ها از کجا حال رضا را یافتند

من که از خود هم دگر شعری نمی خوانم بگو




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


آخر زنی و میشناسمت-یاسر اکبری-دکلمه رضا پیربادیان

بانوی عصر آهنی و می شناسمت

جلاد خوشگل منی و می شناسمت

تاریک ،سر به زیر ، مه آلود، بی خیال

صبح عبوس لندنی و می شناسمت

انگار قند توی دلم آب می کنند

وقتی که زنگ می زنی و می شناسمت

می دانم از شکنجه من شاد می شوی

آخر زنی ، زنی ، زنی و می شناسمت

یک روز صبح بی که خداحافظی کنی

دل را یواش می کنی و می شناسمت


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


تهران انار سرخ ندارد-پوریا سوری-دکلمه رضا پیربادیان

تهران برای زندگی من هرگز انار سرخ ندارد

باید کسی به عاطفه تو در این زمین درخت بکارد

 

تهرانِ هم ترانه ی زندان، تهران خالی از تب انسان

تهرانِ پایتخت بجز تو دیگر مگر چه جاذبه دارد؟

 

تهران برای من برهوتی پوشیده از سفیدی برف است

باشد که ردپای تو اینجا همراه خود بهار بیارد

 

هر شب میان ماندن و رفتن راهی بغیر خواب ندارم

کی می شود که خواب مرا به آغوش گرم تو بسپارد؟

 

من فکر می کنم که در این شهر، عشق تو شاهراه نجات است

پیش از شبی که خاک بخواهد در سینه اش مرا بفشارد

 

اما چگونه با تو بگویم ... بگذار صادقانه بگویم

می ترسم اینکه عشق تو بین سیمان و دود تاب نیارد

 

این دود سرفه های مرا از سینه ام به شهر کشانده

این سرفه های شهر نشینی به فلسفه نیاز ندارد

 

شاید اگر که عشق تو با آن، ابری که مانده در تب باران

همدم شود دوباره تواند باران به این دیار بیارد

 

شاید که ابر حادثه باشد! شاید که عشق  معجزه باشد

باران فقط به حکم غریزه بی چشمداشت باز ببارد

 

آنگاه در تلاطم باران، از انتهای پیچ خیابان

می آیی و دوباره در این خاک عشق ات انار بار می آرد


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

پس دلم منتظر کیست -محمدحسین بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان

گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟

پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی

باز هم دختر همسایه همانی که تو نیست
باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست

باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
کوچه یک عالمه آواز شد از سمت بهار

پیرهن پاره گل جمله تبسم شده است
یوسف کیست که در خنده ی او گم شده است؟

این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد

به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای

یال کوب عطش است این که کنون می آید
این که با هیمنه از سمت جنون می آید

بی تو، بی تو، چه زمستانی ام ایلاتی من!
چِقَدَر سردم و بارانی ام ایلاتی من!

تو کجایی و منِ ساده ی درویش کجا؟
تو کجایی و منِ بی خبر از خویش کجا؟

دل خزانسوز بهاری است، بهاری است که نیست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نیست

در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند

عاشق چشم تو هستیم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

عشق یعنی-احمد رضا زارعی-دکلمه رضا پیربادیان

عشق یعنی می توان پروانه بود
یک نگاه ساده را دیوانه بود
عشق یعنی یک سبد یاس سپید
نسترن هایی که دستان تو چید
عشق یعنی باور رنگین کمان
پرگرفتن در میان آسمان
عشق یعنی ما شدن یعنی خروج
قله این زندگی یعنی عروج
عشق یعنی عالمی حرف و سکوت
یک دل بشکسته هنگام قنوت
عشق یعنی یک قدم آنسوی من
روحی اندر کالبدهای دو تن
عشق یعنی عهد بستن با خدا
تا نگردیم از کنار هم جدا
عشق یعنی مثل شمعی سوختن
چشم بر پروانه خود دوختن
عشق یعنی سادگی یعنی صفا
مخلص و یک دل شدن یعنی وفا
عاشقی تنها نیاز وناز نیست
راه این وادی به هر کس باز نیست
عاشقی چون عاشقی بی خویش باش
فکر ایمانت مکن، بی کیش باش



احمدرضا زارعی


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


این روزها که میگذرد-رضا کیاسالار-دکلمه رضا پیربادیان


این روزها که می‌گذرد، جور دیگرم
دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم

دیگر دلم برای تو پرپر نمی‌زند
دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم

دیگر خودم برای خودم شام می‌پزم
دیگر خودم برای خودم هدیه می‌خرم

دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم
دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم

اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس
این روزها من اسم کسی را نمی‌برم

این روزها شبیه «رضا»های سابقم
هر چند بدترم ولی از قبل بهترم

من شعر می‌نویسم و سیگار می‌کشم
تو دود می‌شوی و من از خواب می‌پرم


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


پروانه ها در پیله -فرامرز عرب‌عامری-دکلمه رضا پیربادیان

پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمند
تقویم‌ها روز مبادا را نمی‌فهمند
دریا برای مردم صحرانشین دریاست
ساحل‌نشینان قدر دریا را نمی‌فهمند
مثل همه، ما هم خیال زندگی داریم
اما نمی‌دانم چرا ما را نمی‌فهمند
هر روز سیبی در مسیر آب می‌آید
دیگر نیا این شهر معنا را نمی‌فهمند
این مردمان مانند اهل کوفه می‌مانند
اندازه یک چاه مولا را نمی‌فهمند
اینجا سه سال پیش دستِ دارمان دادند
این قوم، درد اینجاست؛ اینجا را نمی‌فهمند
فرسنگ‌ها از قیل و قال عاشقی دورند
هند و سمرقند و بخارا را نمی‌فهمند
چاقو به‌دست مردم هشیار افتاده
دیدار یوسف با زلیخا را نمی‌فهمند
از روز اول با تو در پرواز دانستم
پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمند



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

رفتنت آغاز ویرانیست- عرب عامری-دکلمه رضا پیربادیان

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن

خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن

عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند
عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن

حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دو غزل جدید-دکلمه رضا پیربادیان


گفتم: ببار ... ، گفت که باران گرفتنی ‌است
گفتم: دلم... ، گفت: نگفتم شکستنی است؟

گفتم قشنگ ... ، گفت که نسبت به دیگری
در «عصر احتمال» قشنگی نگفتنی است

گفتم: اگر... ، گفت: ببین! شرط می‌کنی،
بازی شرط و عشق قماری نبردنی است

گفتم که من... ، گفت: فقط تو، همیشه تو
این من میان ما شدن ما، نمردنی‌ است

گفتم که عشق... ، گفت که قیمت نکرده‌ای؟
هر جای شهر را که بگردی، خریدنی است

گفتم: تمام... ، گفت: شدم، می‌شدم، شده‌...
صرف زمان ماضی هستن! نبودنی است

گفتم که مرگ... ، گفت: اگر مرگ پاسخ است
این عشق ماندنی شما هم نماندنی است

گفتم: غزل ... ، گفت که این بیت آخر است
من عاشق تو نیستم و ... ناسرودنی است

مرتضی عزیزیان



---------------------------------------




رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن

خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن

عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند
عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن

حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن



شاعر: فرامرز عرب عامری




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان