دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

گریه هم این بار آرامم نکرد-نجمه زارع-دکلمه رضا پیربادیان

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد

خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس

دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

پیاده امده بودم پیاده خواهم رفت- کاظم کاظمی-دکلمه رضا پیربادیان

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده‌ بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد

و سفره‌ای که تهی ‌بود، بسته خواهدشد

و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت‌

و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌

 

 

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،

منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌

منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود

و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌

به سنگ‌ سنگ بناها، نشان دست من است‌

اگر به لطف و اگر قهر، می ‌شناسندم‌

تمام مردم این شهر، می ‌شناسندم‌

من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد

نماز خواندم‌، اگر دهر ابن ‌ملجم شد

 

 

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم ‌رفت‌

پیاده آمده‌ بودم‌، پیاده خواهم ‌رفت‌

 

شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


ده سال بعد از حالِ این روزام -حسین غیاثی-دکلمه رضا پیربادیان


ده سال بعد از حالِ این روزام
با کافه های بی تو در گیرم
گفتم جهانِ بی تو ینی مرگ
ده ساله رفتی و نمیمرم

ده سال بعد از حال این روزام
تو ، توو آغوشه یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست!
تو بهتر از قرصای اعصابی

ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم میشه و تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون میسازم از قرصام

میترسم از هرچی که جا مونده
از ریمل با گریه هات جاری
از سایه روشن های بعد از من
از شوهری که دوستش داری

گرمِ هماغوشی و لبخندی
توو بستر بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثله چراغ خوابتوون تا صبح

یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم میخواد هوا اما
مثه موهای دخترت صافه


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود مستقیم



شاعر شده­ ام اوج در اوهام-محمد حسین ملکیان-دکلمه رضا پیربادیان

شاعر شده­ ام اوج در اوهام بگیرم

هی رقص کنی از تنت الهام بگیرم

 

شاعر شده ­ام صبرکنم باد بیاید

تا یک غزل از روسری ­ات وام بگیرم

 

هی جام پس از جام پس از جام بیاری

هی جام پس از جام پس از جام بگیرم

 

آشوب شوی در دلم آشوب بیفتد

آرام شوی در دلت آرام بگیرم

 

سهمم اگر افتادن  از این بام بیفتم

سهمم اگر اوج است از این بام بگیرم

 

سنگی زدم و پنجره ­ات باز...ببخشید

پیغام فرستادم پیغام بگیرم

شاعر شدم اقرار کنم وصف تو سخت است

شاعر شدم از دست تو سرسام بگیرم


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

باران گرفته ام بــه هوای شکفتنت-امیر سنجوری-دکلمه رضا پیربادیان

باران گرفته ام بــه هوای شکفتنت

جاری در امتداد ترک خورده ی تنت

با اشک های ریخته بر پای گونه هات

با دست های حلقه شده دور گردنت

من متهم بـه رابطه با واژه ی "تو" ام

مظنون به دستکاری گل های دامنت

افسوس ...تاب صــاعـقه ام را نداشتــی

افسوس... با نوازش من سوخت خرمنت

این گرگ و میش پلک طلوع است یا غروب

در چشـــم های آبـــی ِ مایل بـه روشنت؟



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو -بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان


گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟

پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی

باز هم دختر همسایه همانی که تو نیست
باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست

باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
کوچه یک عالمه آواز شد از سمت بهار

پیرهن پاره گل جمله تبسم شده است
یوسف کیست که در خنده ی او گم شده است؟

این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد

به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای

یال کوب عطش است این که کنون می آید
این که با هیمنه از سمت جنون می آید

بی تو، بی تو، چه زمستانی ام ایلاتی من!
چِقَدَر سردم و بارانی ام ایلاتی من!

تو کجایی و منِ ساده ی درویش کجا؟
تو کجایی و منِ بی خبر از خویش کجا؟

دل خزانسوز بهاری است، بهاری است که نیست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نیست

در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند

عاشق چشم تو هستیم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم-فریبا عباسی-دکلمه رضا پیربادیان

اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم

حالا که سهم من نشدی کم بیاورم

دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم

تا روی زخمهای تو مرهم بیاورم

میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

امّا نشد که شعر مجسم بیاورم

دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

می شد تو را دوباره به شعرم بیاورم

یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....

میخواستم برای تو مریم بیاورم؟

حتی قرار بود که من ابر باشم و

باران عاشقانه ی نم نم بیاورم

کلّی قرار با تو ولی بی قرار من

اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم

                 ......

اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم

باعث شود به زندگیت غم بیاورم

حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم

عمراً دوباره رو به جهنّم بیاورم

خود را عوض کنم و برایت به هر طریق

از زیر سنگ هم شده٬ آدم بیاورم

بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت

یا باز هم بهانه ی محکم بیاورم


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست-فاضل نظری-دکلمه رضا پیربادیان

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



دانلود بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان


باران کـم کـم از نفس افتاده ی بهــــار-جواد کلیدری-دکلمه رضا

باران کـم کـم از نفس افتاده ی بهــــار!

 بر پشت بام خانه ی من آمدی چه کار؟

 حسی برای تازه شدن نیست در دلم

 از آسمان ساکت شعرم برو کنـــــــار

 از دست های خشک تو آبی نمی چکد

 بیزارم از دو قطره ی با منت ات، نبـــار

-

باغی کـــه زیر پای تو پژمرد و دم نزد

 اندام زخم خورده ی من بود روزگار! ـ

 « بر ما گذشت نیک و بد اما...» تو بی خیال

 پاییز باش و بعد زمستان، چـــــرا بهــــــار؟

 دیگر کسی بــــه باغ توجــــه نمی کند

 وقتی نداده میوه به جز نیش های خار

 با مردم همان طرف شهر باش و بس

 بُغضی گرفته راه گلو را بــــــه اختیار

 دارد بهار می گذرد با گلوی خشک

 چشمان من قرار ندارند از قـــــرار


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان




دانلود بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان

من پادشاه مقتدر کشوری که نیست-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان


من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!

دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!


در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر

سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!

 

هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم

از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!

 

بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام

از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!

 

من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،

پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!

 

من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،

موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!

 

باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،

روشن شود، دلایل این باوری که نیست!

 

هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،

دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،

 

فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است،

تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان