شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
وگر خدا صفتی! دانک کدخدات منم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
یکسر به بیکرانی پرتاب می شدم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
- بی آرزو چه می کنی ای دوست ؟
- به ملال
در خود به ملال
با یکی مرده سخن می گویم .
شب خامش استاده هوا
در آخرین هیاهوی پرندگان کوچ
دیرگاه ها می گذرد
اشک بی بهانه ام آیا
تلخه ی این تالاب نیست ؟
- ازاین گونه
بی اشک
به چه می گریی ؟
-مگر آن زمستان خاموش خشک در من است .
به هر اندازه که بیگانه وار
به شانه برت سرنهم
سنگ باری آشناست
سنگ باری آشناست غم .
--------------------------
نگران
آن دوچشمان است
دور سوی آن دو سهیل که به سیبستان حیات من مینگرد
تا از سبزینه نارس خویش
سرخ برآید
سخت گیر و آسان مهر...
سهیلان منند
ستارگان هماره بیدارم
و دروازه های افق بر نگرانی شان گشوده است
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
چو گلهای سپید صبحگاهی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو ...................
به پا بر خیز و پیراهن رها کن
گره از گیسوان خفته واکن
فریبا شو
گریزاشو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو ..............
به انگشتان سر گیسو نگهدار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کن
نیایش کن
بلور بازوان بربند و واکن
دوپا بر هم بزن ؛ پائی رها کن ............
بپر ؛ پرواز کن ؛ دیوانگی کن
ز جمع آشنا بیگانگی کن
چو دود شمع شب از شعله بر خیز
گریز گیسوان بر بادها ریز .............
بپرواز
بپرهیز
چو رقص سایه ها در روشنی شو
چو پای روشنی در سایه ها رو .........
گهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمه ای با هم بیامیز
دلارام
میارام ....................................
گهی بر دار چنگی
به هر دروازه روکن
سر هر رهگذاری جستجو کن
به هر راهی ؛ نگاهی
به هر سنگی ؛ درنگی
برقص و شهر را پر های و هو کن .........
به بر دامن بگیر و یک سبد کن
ستاره دانه چین کن ؛ نیک و بد کن
نظر بر آسمان سوی خدا کن
دعا کن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کن ....................
منت می پویم از پای فتاده
منت می یابم اندر جام باده
تو بر خیز
تو بگریز ...............................
برقص آشفته بر سیم ربابم
شدی چون مست و بی تاب
چو گلهائیکه می لغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
یکشب هوای گریه
یکشب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است
*
فوج اثیری درناها
در باران
شعر مهاجری است
که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه
به من
نزدیک
می شود
آهنگ بال بال شعرم
شعرم هوای نشستن دارد
*
شب را
تا صبح
مهمان کوچه های بارانی
خواهد بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را،
در باران
خواهد شست
آنگاه شعر تازه ام را
که شعر شعرهایم خواهد بود
با دست های شاعرانه ی تو
بر دفتری که خالی ست
خواهم نوشت
ای نام تو تغزل دیرینم در بازان!
یکشب هوای گریه
یکشب هوای باران
امشب دلم هوای تو کرده است
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
تو را گم می کنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهرحاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، صندلیهای خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحهی باز حوادث:
در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان