دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

گاهی گر از ملال محبت برانمت-شهریار -دکلمه رضا پیربادیان


گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت

دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت

لبخند کن معاوضه با جان شهریار

تا من به شوق این دهم و آن ستانمت





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو- حافظ- دکلمه رضا پیربادیان

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
واین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم ، چندانکه نگه کردم
در کنج خراباتی ، افتاده خراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش ، هم دیده پر آب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی ، در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری ، دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زآن زلف بتاب اولی
چون پیر شدی "حافظ" از میکده بیرون آی

رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی-مولوی- دکلمه رضا پیربادیان


آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی
و آن شه بی‌نشانه را جلوه دهی نشان کنی

دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم می نمی‌خورم گفت مکن زیان کنی

گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی

دید که ناز می‌کنم گفت بیا عجب کسی
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی

با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم
خاصبک نهان منم راز ز من نهان کنی

گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی

سوی شهی نگر که او نور نظر دهد تو را
ور به ستیزه سر کشی روز اجل چنان کنی

رنگ رخت که داد روز رد شو از برای او
چون ز پی سیاهه‌ای روی چو زعفران کنی

همچو خروس باش نر وقت شناس و پیش رو
حیف بود خروس را ماده چو ماکیان کنی

کژ بنشین و راست گو راست بود سزا بود
جان و روان تو منم سوی دگر روان کنی

بهتر از این کرم بود جرم تو را گنه تو را
شرح کنم که پیش من بر چه نمط فغان کنی

بس که نگنجد آن سخن کو بنبشت در دهان
گر همه ذره ذره را بازکشی دهان کنی




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان






دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود- حافظ- دکلمه رضا پیربادیان



دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود    
    تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت    
    تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت    
    در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر    
    دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون می‌خورم مدام    
    روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید    
    در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح    
    آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه    
    یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر    

    پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود





دانلود با لینک مستقیم

برآمد باد صبح و بوی نوروز- سعدی - دکلمه رضا پیربادیان

سال نو مبارک
امیدوارم همه دوستانم سال خوبی در پیش داشته باشند.
این هم عیدی من به همه عزیزان

رضا پیربادیان




برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گُلنار
دگر منقل مَنِه آتش میفروز
چو نرگس چشمِ بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خُرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مَبَر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرایِ عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی

دریغ آهو اگر بُگذاشتی یوز





دانلود 


ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود- سعدی -دکلمه رضا پیربادیان

ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود    
    وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او    
    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون    
    پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان        
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان    
    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم    
    چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او    
    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین    
    کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم    
    وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل    
    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من    
    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن    
    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا    

    طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان




دانلود بازخوانی شعر بطور کامل 


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی    
    چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد    
    بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند    
    همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم    
    که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد    
    که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید    
    مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری    
    تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی    
    عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن    

    که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان




دلا بسوز که سوز تو کارها بکند-حافظ -دکلمه رضا پیربادیان

 دلا بـسـوز کـه سـوز تـو کـارهـا  بـکنـد      
    نـیاز نـیـم شبی دفع صد بلا  بکند

 عتـاب یـار پـری  چـهـره عـاشـقـانه بکش  
        کـه یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 ز مـلـک تـا مـلـکـوتـش حجاب بر دارند    
      هر آنـکه خدمت جام جهان نما بکند

  طـبـیـب عشـق مسـیحا مست و مشفق لیک   
        چـودرد در تو نبیند کـرا دو ا بکند

 تـو با خدا ی خود  انداز کار و دل خوش دار    
    کـه رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

  زبـخـت خـفته مـلولـم بـود کـه بیداری       
      بـه وقـت فاتحه صبح یک دعا بکند

 بـسوخـت حـافظ و بـویی به زلف یار نبرد     
          مـگر دلالـت این دولتش صبا بکند




دانلود با لینک مستقیم

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان

 

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی

نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی

چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را

چونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی

سلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ای

بند کی سخت می‌کنی بند کی باز می‌کنی

عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی

بر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی

گه به مثال ساقیان عقل ز مغز می‌بری

گه به مثال مطربان نغنغه ساز می‌کنی

طبل فراق می‌زنی نای عراق می‌زنی

پرده بوسلیک را جفت حجاز می‌کنی

عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود

اینک به صورتی شدی این به مجاز می‌کنی

گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را

صورت سکه گر کنی آن پی گاز می‌کنی


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


من نه خود می روم ، او مرا می کشد -هوشنگ ابتهاج-دکلمه رضا پیربادیان

من نه خود می روم ، او مرا می کشد
کاه سرگشته را کهربا می کشد
چون گریبان ز چنگش رها می کنم
دامنم را به قهر از قفا می کشد
دست و پا می زنم می رباید سرم
سر رها می کنم دست و پا می کشد
گفتم این عشق اگر واگذارد مرا
گفت اگر واگذارم وفا می کشد
گفتم این گوش تو خفته زیر زبان
حرف ناگفته را از خفا می کشد
گفت از آن پیش تر این مشام نهان
بوی اندیشه را در هوا می کشد
لذت نان شدن زیر دندان او
گندمم را سوی آسیا می کشد
سایه ی او شدم چون گریزم ازو ؟

در پی اش می روم تا کجا می کشد


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



شنیدن بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان