----------------------------------
سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا
با وجود تو
شکوهی دیگر رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
----------------------------------------------
گاه می اندیشم
خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر ِ مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را ،
ــ بی قید ــ
و تکان دادن ِ دستت که ،
ــ مهم نیست زیاد ــ
و تکان دادن ِ سر را که ،
ــ عجیب ! عاقبت مُرد ؟
ــ افسوس !
کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد
جنگل ِ جان ِ مرا
آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد ؟ »
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
انصاف را نبود شکستن سزای من
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به آن گوش میسپریم.
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
عشق را ای کاش زبان سخن بود...
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت
انگار از عاشق شدن ترسید! برگشت
خوشبختی ام این بار می آمد بماند
یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت
مانند گنجشکی که از آدم بترسد
تا از کنارم دانه ای را چید ، برگشت
آن روز عزرائیل می آمد سراغم
دست تو را برگردنم تا دید برگشت!
اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد
با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت
بعد از تو شادی بازهم آمد به خانه
اما نبودی، از همین رنجید ، برگشت
مثل فقیر خسته و درمانده ای که
از لطف صاحب خانه ناامید برگشت
بعد از تو دیگر دشمنانم شاد بودند
اما غم من تازه از تبعید برگشت
بعد از تو هردفعه دلم هرجا که پر زد
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
غم نان اگر بگذارد
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
برای چه زیباست؟...
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان