-
صبحدم مرغ چمن-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 15:00
صبحدم مـرغ چمن با گـل نوخاسـته گفـت ناز کــم کن که در این باغ بســی چون تو شکفت گل بخندید که از راســــت نرنجــیم ولــی هیچ عاشـــق سـخن سخت به معشــوق نگـــفت گر طمع داری از آن جام مرصــع می لعــل ای بســـا در که به نوک مـــژهات بـاید سفـــت تا ابـــد بوی محـبــت به مشــامـش نرسـد هر که خاک در میـــخانــه به...
-
ری را صدا میاید-نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:25
ری را ... صدا میآید امشب از پشت کاچ که بندآب برق سیاهِ تابشِ تصویری از خ را ب در چشم میکشاند. گویا کسیست که میخواند... اما صدای آدمی این نیست. با نظم هوشربایی من آوازهای آدمیان را شنیدهام در گردش شبانی سنگین زاندوههای من سنگینتر وآوازهای آدمیان را یکسر من دارم از بر. یکشب در ون قایقِ دل تنگ خواندند آنچنان که...
-
صدا کن مرا-سهراب سپهری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:19
صداکن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید. درابعاد این عصرخاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه انداره تنهایی من بزرگ است. وتنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد. وخاصیت عشق اینست. کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو...
-
غریب آمدی آشنا رفتی- صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:13
غریب آمدی و آشنا رفتی اما من که خوب میشناسمت ری را....... من بارها... تو را بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم تو را درخانه ، در خواب آب ، در خیابان ، در انعکاس رخسار دختران ماه... در صف خاموش مردمان، اتوبوس ، ایستگاه ، و سایه سار مه آلود آسمان..... چه احترام غریبی دارد این خواب این خاطره این همه دیده که دریا... ری...
-
زهره و منوچهر-ایرج میرزا-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 14:36
صبح نتابیده هنوز آفتاب وا نشده دیده نرگس ز خواب تازه گُل آتشی مُشک بوی شسته ز شبنم به چمن دستو روی منتظر حوله باد سحر تا که کند خشک بدان روی تر ماه رخی چشم و چراغ سپاه نائب اول به وجاهت چو ماه صاحب شمشیر و نشان در جمال بنده مهمیز ظریفش هلال نجم فلک عاشق سر دوشی اش زهره طلبکار هم آغوشی اش نیّر رخشان چو شبه چکمه اش خفته...
-
دیوانه جان-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 15:29
دیوانگی زین بیشتری ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان...
-
تا آخرش همین است-نزار قبانی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 14:06
هیچوقت تو را ترک نمیکنم حتا اگر توی این دنیا نباشم بانوی من هر وقت به دوست داشتن فکر میکنم ابدیت و تمامی شبها با نام تو بر سینهام سنجاق میشود میدانی ؟ میدانی از وقتی دلبستهات شدهام همه جا بوی پرتقال و بهشت میدهد ؟ هرچه میکنم چهار خط برای تو بنویسم میبینم واژهها خاک بر سر شدهاند هرچه میکنم چهار قدم...
-
گفتی غزل بگو-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 18:22
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، بر ای غزل شور و حال کو؟ پر میزند دلم به هو ای غزل، ولی گیرم هو ای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی بر ای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگه ای سبزِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند حال سؤال و حوصلهی قیل و قال...
-
ای عشق-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 18:15
ای عشق ، ای ترنم نامت ترانه ها معشوق آشنای همه عاشقانه ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه ها با هر نسیم ،دست تکان می دهد گلی هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه ،خوشه گندم به دانه ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ...
-
در اینجا چهار زندان ست-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 00:47
در اینجا چهار زندان ست. به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر... از این زنجیریان یک تن زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ای کشته ست. از این مردان، یکی در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته ست. از اینان چند کس در خلوت یک روز...
-
قسمتی از بوف کور-صادق هدایت -خوانش رضا پیربادیان
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 13:54
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی...
-
زندگی شوخی نیست-ناظم حکمت-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 11:18
زندگی شوخی نیست جدی بگیرش کاری که فی المثل یکی سنجاب می کند بی این که از بیرون و آن سو ترک انتظاری داشته باشد... تورا جز زیستن کاری نخواهد بود زندگى شوخى نیست جدّى بگیرش اما بدان اندازه جدّى که تکیه کرده به دیوار فی المثل، دست بسته یا با جامه ی سفید و عینکى بزرگ در آزمایشگاهى بمیرى تا دیگر آدمیان بزیند، آدمیانى که...
-
رفتنت آغاز ویرانیست- عرب عامری-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 01:01
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ما...
-
دو غزل جدید-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 00:04
گفتم: ببار ... ، گفت که باران گرفتنی است گفتم: دلم... ، گفت: نگفتم شکستنی است؟ گفتم قشنگ ... ، گفت که نسبت به دیگری در «عصر احتمال» قشنگی نگفتنی است گفتم: اگر... ، گفت: ببین! شرط میکنی، بازی شرط و عشق قماری نبردنی است گفتم که من... ، گفت: فقط تو، همیشه تو این من میان ما شدن ما، نمردنی است گفتم که عشق... ، گفت که...
-
حالا دیگر دیر است-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 00:27
حالا دیگر دیر است من نام کوچه های بسیاری را از یاد برده ام نشانی خانه های بسیاری را از یاد برده ام و اسامی آسان نزدیکترین کسان دریا را…! راستی آیا به همین دلیل ساده نیست که دیگر هیچ نامه های به مقصد نمی رسد؟! نه ری را ! سالها و سالها بود که در ایستگاه راه آهن در خواب و خلوت ورودی همة شهرها کوچه ها ، جاده ها ، میدان ها...
-
به کجا چنین شتابان ؟-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 00:13
به کجا چنین شتابان ؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ؟ ز غبار این بیابان - " همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم " - " به کجا چنین شتابان " - "به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم " - " سفرت بخیر اما تو و دوستی خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه...
-
من اگر نظر حرام است-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 00:07
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم ستم از کسی است بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بست نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیک نامی چو به ترک سر...
-
وقتی دل سودایی-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 00:02
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آن ها ای مهر تو در دل ها وی مهر تو بر لب ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها تا خار غم عشقت آویخته...
-
باران می امد-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:57
باران میآمد مردمان در خوابِ خانه از آبِ رفته به جوی ... سخن میگفتند، همهمهی یک عده آدمی در کوچه نمیگذاشت لالاییِ آرامِ آسمان را آسوده بشنوم ... اصلا بگذار این ترانه همین حوالیِ بوسه تمام شود! من خستهام میخواهم به عطرِ تشنهی گیسو و گریه نزدیکتر شوم، کاری اگر نداری ... برو! ورنه نزدیکتر بیا میخواهم ببوسمت. به...
-
گفت و گو از پاک و ناپاک است-اخوان-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 13:28
گفت و گو از پاک و ناپاک است وز کم وبیش زلال آب و آیینه وز سبوی گرم و پر خونی که هر ناپاک یا هر پاک دارد اندر پستوی سینه هر کسی پیمانه ای دارد که پرسد چند و چون از وی گوید این ناپاک و آن پاک است این بسان شبنم خورشید وان بسان لیسکی لولنده در خاک است نیز من پیمانه ای دارم با سبوی خویش ، کز آن می تراود زهر گفت و گو از...
-
ای که از کلک هنر-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 00:03
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی» مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم وین نداند که من از بهر عشق تو زادم نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم «دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو...
-
نگفتمت مرو آنجا-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 16:08
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم؟! درین سراب فنا چشمهء حیات منم! وگر بخشم روی صدهزارسال ز من بعاقبت بمن آیی که منتـهات منم نگفتمت که بنقش جهان مشو راضی که نقشبند سراپردهء رضات منم نگفتمت منم بحروتو یکی ماهی مرو بخشک که دریای با صفات منم نگفتمت که چو مرغان بسوی دام مرو بیا که قوت پرواز و پروپات منم نگفتمت که ترا ره زنند...
-
عاشقانه-نادر نادر پور-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 16:05
آن شب که صبح روشن اندامت از آسمان آینه بر من طلوع کرد شمع بلند قامت خلوتسرای من از خجلت برهنگی خویش می گریست من در کنار او از پرتو طلوع تو بی خواب می شدم سر در میان موی تو می بردم بر سینه ی بلند تو می خفتم تا با تو در برهنه ترین لحظه های خویش محرم تر از تمامی آیینه ها شوم میل هزار سال تو را دوست داشتن در من نهفته بود...
-
دلا نزد کسی بنشین-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 15:56
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد تو را بر در نشاند او به طراری که میآید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد...
-
بی آرزو چه می کنی-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 23:42
- بی آرزو چه می کنی ای دوست ؟ - به ملال در خود به ملال با یکی مرده سخن می گویم . شب خامش استاده هوا در آخرین هیاهوی پرندگان کوچ دیرگاه ها می گذرد اشک بی بهانه ام آیا تلخه ی این تالاب نیست ؟ - ازاین گونه بی اشک به چه می گریی ؟ -مگر آن زمستان خاموش خشک در من است . به هر اندازه که بیگانه وار به شانه برت سرنهم سنگ باری...
-
رقص ایرانی-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 23:26
چو گلهای سپید صبحگاهی در آغوش سیاهی شکوفا شو ................... به پا بر خیز و پیراهن رها کن گره از گیسوان خفته واکن فریبا شو گریزاشو چو عطر نغمه کز چنگم تراود بتاب آرام و در ابر هوا شو .............. به انگشتان سر گیسو نگهدار نگه در چشم من بگذار و بردار فروکش کن نیایش کن بلور بازوان بربند و واکن دوپا بر هم بزن ؛...
-
یکشب هوای گریه-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 23:29
یکشب هوای گریه یکشب هوای فریاد امشب دلم هوای تو کرده است * فوج اثیری درناها در باران شعر مهاجری است که می گذرد و آن صدای زمزمه وار که لحظه لحظه به من نزدیک می شود آهنگ بال بال شعرم شعرم هوای نشستن دارد * شب را تا صبح مهمان کوچه های بارانی خواهد بود و برگ برگ دفتر غمگینم را، در باران خواهد شست آنگاه شعر تازه ام را که...
-
تو را گم می کنم-بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 23:26
تو را گم می کنم هر روز و پیدا میکنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
خستهام از آرزوها-قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 23:39
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده...
-
میخواهمت-قیصر امین پور -دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 23:34
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را میجویمت چنان که لب تشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را بیتابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایستهای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، میآفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را ای...